به گزارش خبرنگار تشکل های دانشجویی «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ جنبش دانشجویی در تاریخ معاصر ایران همواره به عنوان یکی از پیشرانهای اصلی تحولات فکری، فرهنگی و سیاسی شناخته شده است. دانشگاه، به مثابه کارخانه انسانسازی و محل تغییر ریلهای آینده کشور، نقشی بیبدیل در ترسیم افقهای جامعه داشته است. با این حال، علیرغم تأکیدات مکرر و سالانه رهبر معظم انقلاب بر مأموریتهای کلیدی این جنبش، امروز شاهد وضعیتی هستیم که از آن میتوان با عنوان "بحران هویت" یاد کرد. چرا این قشر پیشران دچار نوعی سردرگمی، روزمرگی و انفعال شده است؟ چرا فرمان "بازگشت به دانشگاه" به یک ضرورت تبدیل شده و این بازگشت به چه معناست؟ در همین راستا با محمد امین برغمدی، فعال دانشجویی و دبیر اسبق انجمن اسلامی دانشجویان مستقل دانشگاه علامه طباطبایی ره به گفتوگو نشستیم.
این گفتوگو، با هدف کالبدشکافی دقیق وضعیت فعلی تشکل های دانشجویی و ریشهیابی آسیبها و بررسی پیامدهای آن بر کشور و در نهایت، ترسیم یک نقشه راه عملی برای احیای نقش تاریخی جنبش دانشجویی شکل گرفته است.
تشخیص بیماری اصلی؛ اختلال هویت
خبرنگار خبرنامه دانشجویان ایران: آقای برغمدی به نظر شما مهم ترین نقاط ضعف امروز جنبش دانشجویی چیست؟ برای پوشش این نقاط ضعف چه باید کرد؟
محمد امین برغمدی: شناخت دقیق و عمیق یک عارضه، نخستین و حیاتیترین گام برای درمان آن است. بدون تشخیص صحیح، هر نسخهای بیاثر و حتی زیانبار خواهد بود. قصد دارم به ریشهیابی بیماری اصلی که امروز تشکلهای دانشجویی را زمینگیر کرده است بپردازم: عارضهای به نام "اختلال هویت".
مشکل اصلی و بنیادین که وضعیت فعلی را رقم زده، یک "اختلال هویتی" است. تشکلهای دانشجویی از هویت و رسالت اصلی خود فاصله گرفتهاند و این مسئله به قدری جدی است که فرمان رهبری مبنی بر "بازگشت به دانشگاه"، خود یک نشانه از عمق این بحران است. این فرمان شبیه آن است که به یک پزشک بگویند "به بیمارستان برگرد"؛ این جمله یعنی او از جایگاه طبیعی خود دور شده است، اما عمق فاجعه زمانی است که درک کنیم این دستور معادل آن است که بگویند: "تو اصلاً برای بیمارستان هستی!" این یعنی دانشجو نه تنها از زیستبوم اصلیاش دور افتاده، بلکه هویت ذاتی خود را به عنوان یک عنصر دانشگاهی از دست داده است؛ کتاب نمیخواند، درگیر مسائل علمی و دانشی نیست و در نتیجه، هویت خود را گم کرده است.
این بحران هویت دارای نشانههای ملموس و مشخصی در عملکرد تشکلهای دانشجویی است که میتوان آنها را در موارد زیر خلاصه کرد: 1- روزمرگی و کارهای تشریفاتی: بهترین و فعالترین تشکلها در وضعیت فعلی، به جمعهای کوچکی متشکل از ده یا بیست نفر تقلیل یافتهاند که هدف اصلیشان انجام "کارهای تشریفاتی" و در نهایت، "حفظ خود" است. انرژی آنها به جای تأثیرگذاری بر محیط، صرف بقای تشکیلات میشود. 2- سردرگمی در نقشآفرینی: دانشجو و تشکل دانشجویی نمیدانند دقیقاً باید چه کاری انجام دهند. آنها در قالبهای فکری و عملی گذشته، مانند الگوهای دهه ۷۰ و ۸۰، باقی ماندهاند و در دردهای قدیمی خود محبوس شدهاند. این سردرگمی از آنجا ناشی میشود که آنها همچنان در ذهنیت "حفظ انقلاب" و وضعیت موجود گرفتارند، در حالی که رهبری با ابلاغ "گام دوم"، آن مرحله را تمامشده اعلام کرده و مأموریت جدید را "پیشرفت ایران" و نگاه به آینده تعریف کرده است. 3- ناتوانی در تعریف مسئله : مهمترین پیامد این بحران هویت، ناتوانی در تشخیص و تعریف "مسئله" است. تشکلها نتوانستهاند "مسئله خود را پیدا کنند" و به تبع آن، از ارائه راهحل نیز عاجز ماندهاند. این وضعیت، آنها را از یک عنصر فعال و پیشرو به یک نیروی منفعل و سرگردان تبدیل کرده است.این بحران هویت به آن معناست که حتی وقتی بحرانهای بزرگ ملی رخ میدهد، دانشجو به عنوان "سوزنبان" قطار پیشرفت کشور، همچنان بیحرکت باقی مانده و قادر نیست مسیر قطاری را که به سمت ناکجاآباد در حرکت است، اصلاح کند.
پیامدهای یک بحران؛ از انفعال در دانشگاه تا تأثیر بر ریلگذاری کشور
خبرنگار خبرنامه دانشجویان ایران : این وضعیت چه تأثیر ملموسی بر محیط آکادمیک و جامعه گذاشته است؟
محمد امین برغمدی: بحران هویت جنبش دانشجویی صرفاً یک مسئله داخلی و محدود به دیوارهای دانشگاه نیست. انفعال این قشر نخبه، پیامدهای مستقیم و مخربی بر فضای فکری جامعه و فرآیندهای تصمیمسازی کلان در کشور دارد. این انفعال یک خلأ گفتمانی خطرناک ایجاد میکند که به سرعت توسط روایتهای نادرست یا مخرب پر میشود. این وضعیت در بزنگاههای حساس خود را به وضوح نشان میدهد و زمینهساز شکلگیری روندهای فکری ناصواب در کشور میشود: برای مثال یکی از نمونههای بارز آن ، ماجرای نامه "۱۸۰ استاد" دانشگاهی پس از (جنگ 12 روزه) بود. در حالی که کشور نیازمند انسجام و تقویت گفتمان مقاومت بود، این جمع از قلب دانشگاه خواستار "تغییر پارادایم" و بازگشت به میز مذاکره شدند. در این بزنگاه حساس، جنبش دانشجویی نتوانست این فضای مسموم را مدیریت کند، آن را به چالش بکشد یا گفتمان جایگزین را حاکم سازد و این خلأ به شدت احساس شد.
• ایجاد زمینه برای بیان حرفهای ناصواب: زمانی که فضای گفتمانی دانشگاه توسط دانشجویان انقلابی مدیریت نشود، زمینه برای بیان صریح ایدههای نادرست و ضدارزشی فراهم میشود. برای مثال، اظهارنظر فردی که صراحتاً اعلام کرد "فقرا نباید مسئولیت بگیرند" و کسی که اتاق خواب شخصی ندارد نمیتواند نماینده مجلس شود، محصول همین خلأ است. وجود چنین صراحتی در بیان این دیدگاهها، نشاندهنده نبود یک اتمسفر گفتمانی قوی و بازدارنده است که باید توسط جنبش دانشجویی ایجاد شود.
• غفلت از مسائل کلیدی کشور: در مسائل راهبردی مانند "ناترازی انرژی"، که یکی از چالشهای اصلی کشور است، تشکلهای دانشجویی نقشآفرینی مؤثری نداشتهاند. انتظار نمیرود که یک دانشجوی کارشناسی راهحل نهایی ارائه دهد، اما انتظار میرود که در مقام "پرسش و ابهام"، با برگزاری جلسات تخصصی و ایجاد یک فضای کارشناسی، محملی برای "کشف حرف درست" فراهم کند. این نقش حداقلی نیز ایفا نشده است.
در مجموع، این انفعال و اختلال هویت، نقش اصلی دانشگاه به عنوان "کارخانه انسانسازی" و محل "تغییر ریل کشور" را تضعیف کرده و باعث شده است تا این نهاد استراتژیک از رسالت تاریخی خود فاصله بگیرد.
بازخوانی نقشه راه رهبری؛ مأموریت واقعی دانشجو
خبرنگار خبرنامه دانشجویان ایران: آقای برغمدی،علیرغم وجود بحران و سردرگمی، یک نقشه راه شفاف و دقیق از سوی رهبر معظم انقلاب ارائه شده است که متأسفانه کمتر مورد توجه و بازخوانی عمیق قرار گرفته است. این نقشه راه، هویت و مأموریت واقعی دانشجو را روشن میسازد. از شما میخوایم این انتظارات کلیدی رهبری از دانشجو و تشکلهای دانشجویی را برای ما تبیین کنید؟
محمد امین برغمدی: سوال خوبی پرسیدید؛ در واقع انتظارات و مطالبات اصلی رهبری از دانشجویان را میتوان در سه محور اساسی دستهبندی کرد:
1- خودسازی فردی و جمعی: پایه و اساس هر حرکت اجتماعی، ساخت درونی افراد آن است. به همین دلیل، توصیههای اخلاقی و معنوی مانند مراقبتهای فردی، انس با خدا و اهتمام به "نماز اول وقت"، همواره بخشی ثابت از بیانات ایشان بوده است. این خودسازی، زیربنای حرکت جمعی و تشکیلاتی است.
2- تبیین و گفتمانسازی: هویت اصلی دانشجو و تشکل دانشجویی، "بیان کردن و توضیح دادن" است، نه صرفاً اقدامات میدانی به سبک دهههای گذشته. گفتمانسازی به معنای ایجاد یک اتمسفر فکری در دانشگاه است که دیگران را وادار به "فکر کردن" و سخن گفتن در چارچوب آن فضا میکند. هدف این است که دانشگاه به محلی برای تولید و ترویج اندیشه صحیح تبدیل شود، نه میدانی برای تکرار حرفهای نادرست.
3-دیدهبانی و تمرکز بر مسائل: نقش کلیدی دانشجو، "دیدهبانی" است تا مراقب باشد "ریل کشور جابهجا نشود". این دیدهبانی از طریق تمرکز و "مماس شدن با مسائل واقعی کشور" محقق میشود. دانشجو باید از حواشی فاصله گرفته و با شناخت دقیق چالشهای اصلی، جریان فکری و اجرایی کشور را رصد و نقد کند.
خبرنگار خبرنامه دانشجویان ایران: به نظر شما برای عملیاتی سازی این نقشه راه و توقعات مقام معظم رهبری از دانشجویان چه کار هایی انجام بدهیم؟ نقطه شروع برای خروج از این وضعیت رکود و انفعال کجاست؟
محمد امین برغمدی: رهبری علاوه بر تبیین مأموریتهای کلان، راهکارهای عملی و مشخصی را نیز برای اجرای آنها ارائه دادهاند که مهمترین آنها عبارتند از: تشکیل حلقههای مطالعاتی و ترویج کتابخوانی، برگزاری مستمر کرسیهای آزاداندیشی و جلسات گفتگو و برگزاری جلسات با اساتید معتمد و انقلابی برای عمقبخشی به تحلیلها و استفاده از قالبهای نوین و هنری مانند کاریکاتور برای انتقال مفاهیم و... این دستورالعملها نشان میدهد که مسیر احیا کاملاً روشن است؛ اما پرسش اصلی این است که چگونه باید قدم در این راه گذاشت.
برای خروج از این چرخه انفعال، سه گام اساسی و اولویتدار وجود دارد که باید به صورت جدی در دستور کار تشکلها قرار گیرد:
گام اول: خواندن و فهمیدن بیانات رهبری نخستین و پایهایترین اقدام، مطالعه دقیق، مستمر و عمیق بیانات رهبر معظم انقلاب است. یک واقعیت تلخ این است که بسیاری از فعالان دانشجویی انقلابی، این صحبتها را نمیخوانند یا به شکلی مقطعی و سطحی با آن مواجه میشوند. این بیانات، نقشه راه اصلی است و بدون تسلط بر آن، هر حرکتی به بیراهه خواهد رفت.
گام دوم: اتصال نسلها و انتقال تجربه یکی از معضلات جدی تشکلها، "انقطاع نسلی" است. تجربیات ارزشمند فعالان سابق تشکلها (ادوار) به نسل جدید منتقل نمیشود و در نتیجه، هر دوره جدیدی مجبور است چرخ را از ابتدا اختراع کند. این عدم انتقال تجربه مانع از بلوغ و تکامل تشکیلاتی میشود. برقراری یک سازوکار مؤثر برای اتصال نسلها و انتقال تجربیات، یک ضرورت فوری برای پیشرفت است.
گام سوم: تغییر رویکرد از "مطالبهگری" صِرف به "پُر کردن دست رهبری" نگرش دانشجو باید از یک نیروی "مطالبهگر" که منتظر ابلاغ دستور است، به یک عنصر فعال و پیشران تغییر کند که برای رهبری "بسط ید" ایجاد میکند. وضعیت فعلی به قدری نگرانکننده است که میتوان آن را اینگونه توصیف کرد: "من آنقدر عقب ماندهام که خود رهبری دارد دستم را میکشد و میگوید آقا بیا به من برس!". دانشجو به جای اینکه مانند "شهید طهرانی مقدم" دست فرمانده را برای اقدامات بزرگتر پُر کند، به نقطهای رسیده که فرمانده باید او را به دنبال خود بکشد. این تغییر نگرش، دانشجو را از یک نیروی منفعل به یک بازوی استراتژیک برای نظام تبدیل میکند.
موفقیت در پیمودن این گامها، نیازمند یک اقدام فرهنگساز و بنیادین است که در حقیقت، کلید بازیابی هویت گمشده جنبش دانشجویی محسوب میشود.
کلام آخر؛ بازگشت به کتاب برای بازیابی هویت
خبرنگار خبرنامه دانشجویان ایران: به عنوان حرف آخر، مهمترین و فوریترین اقدام برای یک تشکل دانشجویی که میخواهد در مسیر احیا گام بردارد، چیست؟
محمد امین برغمدی: در جمعبندی نهایی این بحث، باید بر کلیدیترین، فوریترین و در عین حال سادهترین راهحل برای آغاز فرآیند احیای جنبش دانشجویی تأکید کرد؛ راهکاری که ریشه بسیاری از مشکلات دیگر را نیز خشک میکند.
راهحل نهایی برای "ناتوانی در تعریف مسئله" که پیشتر تشخیص داده شد، بازگشت به همان چیزی است که به انسان مسئله و بصیرت میدهد: کتاب. مهمترین و مؤثرترین اقدام، کتابخوان شدن است. اگر یک تشکل دانشجویی در یک سال هیچ کاری نکند و فقط پروژهای جدی برای افزایش سرانه مطالعه اعضای خود و دیگر دانشجویان تعریف و اجرا کند، یک "موفقیت" بزرگ و استراتژیک به دست آورده است. زیرا کتاب به انسان "مسئله میدهد"، ذهن او را "روشن میکند" و مهمتر از همه، به او "میفهماند که نمیفهمد". این نقطه، آغاز خروج از سردرگمی و شروع حرکت است.
در کنار این اقدام بنیادین، دو رویکرد دیگر نیز باید در دستور کار قرار گیرد:
احساس مسئولیت و "برخوردن": باید به دانشجوی انقلابی از سر "غیرت تشکیلاتی" بر بخورد که رهبر و فرماندهاش یک حرف را چهار یا پنج بار تکرار میکند. این حس مسئولیت، موتور محرکهای است که میتواند دانشجو را از رخوت خارج کند. اگر این تکرارها ناامیدکننده نیست، به دلیل صبر بالای رهبری است، اما برای دانشجو باید یک هشدار جدی باشد. تمرکز بر مسائل واقعی دانشگاه: به عنوان یک اقدام عملی و کوتاهمدت، هر تشکل باید بر مسائل واقعی دانشگاه خود متمرکز شود. برای مثال: 1. پیگیری جدی "مسئلهمحور شدن پایاننامهها" و به چالش کشیدن این واقعیت تلخ که چرا دانشگاههای ما به جای حل مسائل کشور، مشغول حل مسائل ده سال پیش آمریکا هستند. 2. نقد و مقابله با فرهنگ "نشخوار کردن ایدههای غربی" که حتی در خود غرب نیز تاریخ مصرفشان گذشته است و همچنان در فضای آکادمیک ما تکرار میشوند. اجرای این اقدامات، حداقل نتیجهاش این خواهد بود که گلایهها و شکایات رهبری از وضعیت دانشگاه کمتر شده و جنبش دانشجویی بار دیگر در مسیر ایفای نقش تاریخی خود به عنوان یک نیروی "پیشران" و تحولآفرین قرار خواهد گرفت.
گزارش از امیرحسین درکی



